یکی از شبهات تاریخی، شبه رفاه کافران و فقر و نداری مسلمانان است. این شبهه در قالب دو قیاس استثنایی گونه این طوری طرح می شود:
اگر اسلام حق است وضع مسلمین باید بهتر از این میشد و مسلمانان پیشرفت می کردند؛ چون وضع مسلمین این طور نیست، پس اسلام حق نیست. خداوند در آیه 11 احقاف این مغالطه در قالب قیاس استنثایی را این گونه از زبان کفار نقل می کند: وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا لَوْ کَانَ خَیْرًا مَّا سَبَقُونَا إِلَیْهِ وَإِذْ لَمْ یَهْتَدُوا بِهِ فَسَیَقُولُونَ هَذَا إِفْکٌ قَدِیمٌ؛ و کسانى که کافر شدند، به آنان که گرویدهاند گفتند: «اگر این دین خوب بود، بر ما بِدان پیشى نمىگرفتند.» و چون بدان هدایت نیافتهاند، به زودى خواهند گفت: «این دروغى کهنه است.» در حقیقت کفار معتقدند که از نظر علم و عقل آنان برتر هستند و اگر خیری در اسلام و مسلمانی بود آنان زودتر از مومنان و مسلمانان بدان ایمان می آورند. حالا که ایمان به اسلام نیاوردند نشان می دهد که این عقاید مسلمان خرافی است و برای همین کفار عاقل و خردمند و دانا به آن ایمان نیاورده و نمی آورند.
اگر کفر باطل باشد، کفّار باید در ذلّت و فلاکت و فقر و افلاس باشند و پیشرفتی نمی داشتند؛ چون اینچنین نیستند و آنان پیشرفت کرده و در فقر نیستند، معلوم میشود کفر باطل نیست.
قرآن در آیات خود به اشکال گوناگون به این پرسش پاسخ داده که مهم ترین پاسخ قرآن مبتنی بر تبیین معیار و ملاک سنجش درست و صحیح است از یک سو؛ و تبیین حکمت و هدف آفرینش از سوی دیگر است.
در پاسخ نخست قرآن به نقد معیار سنجش خیر و شر پرداخته و می فرماید: معیار سنجش خیر و شر و نیز سعادت و شقاوت، دارایی و نداری و امنیت و فقدان امنیت در دنیا نیست؛ بلکه معیار همانا سعادت و شقاوت ابدی است؛ اگر کسی به سعادت ابدی دست یافت و به بهشت وارد شد و از دوزخ و شقاوت ابدی آن رست، این سعادتمند است و از خیر کثیر و کوثر بهره مند شده است.(کهف، آیه 46؛ مریم، آیه 76) در آیات قرآنی آمده که اگر موجب اغوا و گمراهی مسلمانان نبود، وضع کفار در دنیا بهتر از این قرار داده می شد: وَلَوْلَا أَن یَکُونَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً لَجَعَلْنَا لِمَن یَکْفُرُ بِالرَّحْمَنِ لِبُیُوتِهِمْ سُقُفًا مِّن فَضَّةٍ وَمَعَارِجَ عَلَیْهَا یَظْهَرُونَ وَلِبُیُوتِهِمْ أَبْوَابًا وَسُرُرًا عَلَیْهَا یَتَّکِؤُونَ وَزُخْرُفًا وَإِن کُلُّ ذَلِکَ لَمَّا مَتَاعُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَالْآخِرَةُ عِندَ رَبِّکَ لِلْمُتَّقِینَ؛ و اگر نه آن بود که همه مردم در انکار خدا امّتى واحد گردند، قطعاً براى خانههاى آنان که به خداى رحمان کفر مىورزیدند، سقفها و نردبانهایى از نقره که بر آنها بالا روند قرار مىدادیم و براى خانههایشان نیز درها و تختهایى که بر آنها تکیه زنند، و زر و زیورهاى دیگر نیز. و همه اینها جز متاع زندگى دنیا نیست، و آخرت پیش پروردگار تو براى پرهیزگاران است.(زخرف، آیات 33 تا 35) هم چنین در آیات 15 و 16 سوره فجر می فرماید که دادن نعمت یا گرفتن آن دلیل بر اکرام و اهانت نیست؛ بلکه همه این ها از ابتلائات و آزمون های الهی است؛ چرا که دنیا جای آزمون و ابتلاست نه پاداش. پس نه فقر و نداری مسلمانان دلیل بطلان عقاید و افکار و روش و رویه آنان است و نه دارایی و پیشرفت آنان دلیلی بر حقانیت عقاید و رویه آنان؛ چنان که در کافران نیز همین مساله مطرح است؛ زیرا دنیا محل ابتلاء و آزمون است و حقانیت و بطلان عقاید و رویه را می بایست در آخر کار و در قیامت سنجید؛ زیرا کسی که به بهشت در آمد او حق بوده و کسی که در دوزخ رفت باطل است. این باید ملاک قرار گیرد. به هر حال همه خواهند رفت که البته برخی با عذاب های الهی در همین دنیا مواجه شدند و خودشان نفهمیدند که گرفتار عذاب هستند و همه ثروت و پیشرفت و قدرتشان هیچ شد.(نگاه کنید: سوره مریم، آیات 74 تا 76)
دوم این که دنیا جای حساب نیست، بلکه تنها جای عمل است و جای حساب و ارزش گذاری واقعی در آخرت است. پس حق و بطلان چیزی را در دنیا نمی توان به دست آورد؛ زیرا در دنیا اعمال حسابرسی و ارزشگذاری نمی شود تا بگوییم فلان چیز حق بوده چون چنین برکات و آثاری داشته و فلان چیز باطل بوده چون فلان آثار بد را به دنبال داشته است. در آیات قرآنی آمده که وقتی کفار وارد قیامت می شوند می بینند که نوری ندارند که از ایمان و عمل پدید می آید و در آخرت سبک وزن هستند و از هیچ سنگینی بهره مند نیستند؛ چون باطل هیچ است و وزن و سنگینی ندارد، از همین رو خواهان نور و ایمان و مانند آن می شوند(اعراف، آیات 8 و 9 ؛ مومنون، آیه 102 و 103)، ولی گفته می شود که آخرت جای عمل نیست و می بایست عمل ایمان و دیگر اعمال صالح را در دنیا فراهم می آورند و ره توشه آخرت می کردند.(مومنون، آیات 99 و 100؛ حدید، آیه 13) امیرمومنان علی(ع) می فرماید: وَ إِنَّ الْیَوْمَ عَمَلٌ وَ لا حِسَابَ، وَ غَدا حِسَابٌ وَ لاَ عَمَلَ؛ امروز در دنیا جای عمل بدون حساب رسی و فردا در قیامت حساب بدون عمل است.(نهج البلاغه، خطبه 42)